خلاصه قسمت سی و نهم امپراطور دریا
یوم مون به زندانی برده میشود که در آنجا رییس یانگ و باک کیونگ نیز حضور داشتند فرماندار موجینجو کیم یانگ با جاه طلبی هایی که دارد یوم مون و سایر دزدان دریایی را احضار میکند و مبارزه ای بین یوم مون و یکی از افراد ماهر تشکیل میدهد.یوم مون بدون اینکه شمشیرش را بیرون بکشد با او مبارزه میکند و شکستش میدهد .معاون کیم یانگ به آنها میگوید که آنها دیگر یک برده نیستند که باید تا آخر عمر کار کنند بلکه به دستور فرماندار آنها از هم اکنون جز نیروهای مخفی فرماندار کیم یانگ خواهند بود
کیم یانگ یوم مون را ملاقات میکند و به او میگوید که میتواند برود و گونگ بوک را بکشد.از این طرف گونگ بوک اداره چانگ هی را به چند قسمت تقسیم میکند که شامل بخش نظامی برای تامین امنیت بخش امور داخلی برای تجارت و بخش امور مردمی برای راحتی مردم.بدین ترتیب رییس موچانگ بعنوان رییس بخش نظامی انتخاب میشود و یون بعنوان رییس هنگ ارباب جو بعنوان رییس امور داخلی و چاریونگ بعنوان رییس بخش امور مردمی
سرانجام بوی ازدواج در سریال امپراطور دریا میپیچد ! یون و هاجین توسط گونگ بوک احظار میشوند و گونگ بوک به آنها میگوید که تاریخ عروسی آنها را پنجم ماه بعد مشخص کرده است و چون آنها خانواده ندارند گونگ بوک بعنوان حامی یون و چاریونگ بعنوان حامی هاجین انتخاب میشود یون و هاجین میگویند که چطور آنها ازدواج کنند در حالیکه هنوز گونگ بوک و چاریونگ ازدواج نکرده اند اما گونگ بوک او را راضی میکند
گونگ بوک با یون صحبت میکند و به او میگوید که از این ببعد باید بیشتر به فکر هاجین باشد و کمتر به فکر او زیرا بخاطر گونگ بوک خیلی عذاب کشیده و حالا باید به فکر هاجین باشد. دو دوست بیاد لحظات تلخ و شیرینی که از ابتدا با هم داشتند میافتند.طبق معمول چهره یون احساساتی لبریز از اشک میشود و گونگ بوک هم با همان چهره مصمم همیشگی در فکر میباشد
یوم مون که با چهره پوشیده به کافه جانگ هوا برای خوردن نوشیدنی رفته بود او را میبیند و تعقیبش میکند که محافظ جانگ هوا میفهمد کسی دارد تعقیبشان میکند آنها درگیر میشوند اما یوم مون ضربه ای به محافظ جانگ هوا میزند و فرار میکند یوم مون رییس یانگ و باک کیونگ در حال عبور از بازار هستند که گونگ بوک و افرادش را میبینند آنها متوجه میشوند که گونگ بوک محافظان زیادی دارد و کشتن او براحتی امکانپذیر نیست.چاریونگ هاجین زیبا را آماده مراسم میکند
چاریونگ جواهراتی به هاجین میدهد و بعد در واب حرف هاجین که میگوید محافظ اوست و این جواهرات را چکار کند میگوید که او باید زندگی آسوده ای در کنار کاپیتان جانگ ( یون )داشته باشد .مراسم آغاز میشود طبق رسم آنها ابتدا هاجین تعظیم میکند بعد یون و سپس هر دو با هم تعظیم میکنند و بعد نوشیدنی میخورند نگاه گونگ بوک در این لحظات به جانگ هوا است و جانگ هوا نیز آنرا حس میکند
یون و هاجین با هم تنها میشوند و طبق معمول یون خنگ ! که هیچ چیز نمیداند فقط نوشیدنی میخورد و هاجین هم با لبخند نگاهش میکند .بالاخره یون حرکت مثبتی انجام میدهد ! و میگوید که از وقتی عاشقت شدم گرما را حس کردم حتی در میدان سخت جنگ ! و امیدوار است که تا وقتی هاجین با اوست احساس سرما و تنهایی نکند.میگوید که کاش پدر و مادرش آنجا بودند و میدیدند عروسشان چقدر زیباست.هاجین برمیخیزد و یون را بر روی قلبش در آغوش میگیرد
یوم مون به پیش کیم یانگ برمیگردد.کیم یانگ میگوید که میداسنته او نمیتواند گونگ بوک را بکشد برای کشتن او باید تغییر کند و در حال حاضر نفرتش از ا ورا باید کنار بگذارد و از او اطاعت کند سرانجام به او میگوید که به او فرصت خواهد داد تا گونگ بوک را بکشد .یوم مون نیز قبول میکند که از او اطاعت کند.فرماندار نام جدیدی به یوم مون میدهد و میگوید که او دیگر یوم مون نیست و نام او یوم جانگ خواهد بود
ارباب هوانگ بزرگترین تاجر چانگ آن که وسایل دربار تانگ را تامین میکند با کشتی وارد چانگ هی میشود و ضمن اینکه دیگر با بانو جمی تجارت نخواهد کرد قصد تجارت با گونگ بوک را دارد.گونگ بوک به او میگوید که او باید قانون چانگهی در تجارت را رعایت کند یعنی تجارت غیر قانونی نخواهند داشن و ارباب هوانگ قبول میکند خبر به بانو جمی میرسد و او جلسه ای از سران تشکیل میدهد.بانو جمی در ساحل خلوت بندر دوکجین میگوید که روزی ده ها کشتی به اینجا می آمدند ولی حالا خبری از هیچ کشتی نیست
گونگ بوک روسای تجاری را دعوت به جلسه ای میکند و بانو جمی که فهمیده نمیتواند با او مبارزه کند تصمیم میگیرد در این جلسه تجاری شرکت کند.او با افرادش به چانگ هی میرود. در جلسه گونگ بوک درباره متحد شدن با بازرگانان چینی با آنها صحبت میکند و میگوید که آنها جز بخش امور داخلی خواهند شد و اگر کمکش کنند او به آنها کمک خواهد کرد اما خاطیان را مجازات خواهد کرد او میگوید که اینکار را برای کسانی خواهد کرد که با توجه به استعدادی که دارند ولی بخاطر موقعیت اجتماعیشان استعدادشان کشف نمیشود
کیم یانگ دوباره به یوم مون هشدار میدهد که او با شمشیر نمیتواند گونگ بوک را بکشد وباید قدرت داشته باشد به این خاطر یوم جانگ را به معبد اینوانگ که نزدیک گونگ بوک میباشد میفرستد تا او در آنجا مطالعه کند یوم مون جنبه دیگری از زندگی را در آنجا آغاز میکند و کار و مطالعه و تمرین نظامی را با هم ادغام میکند
طرح گونگ بوک برای برداشتن موقعیت اجتماعی در تجارت به گوش لرد کیم ووجینگ میرسد و او تصمیم میگیرد با گونگ بوک درباره این موضوع صحبت کند زیرا میداند این موضوع دلیل خوبی برای مخالفت اشراف با او خواهد بود.یوم مون با شکستن سد دفاعی اول منزل گونگ بوک قصد رفتن به داخل منزل را دارد که نگهبانان او را میبینند و او فرار میکند.گزارش به گونگ بوک که میرسد او بیاد حرفهای یوم جانگ میافتد که گفت تو را خواهم کشت.
گونگ بوک دستور میدهد که افراد بروند و او را پیدا کنند اما خبر میرسد که او دیگر در آنجا بعنوان برده نیست و رییس یانگ و باکیونگ نیز دیگر در آنجا نیستند . گونگ بوک دستور میدهد آنها را پیدا کنند از طرفی چاریونگ قصد دارد به همان معبدی برود که یوم جانگ در آنجا میباشد گونگ بوک به او میگوید که نباید تنها برود و او و افرادش همراه او خواهند آمد.گونگ بوک چاریونگ وارد معبد میشوند و یوم جانگ آنها را میبیند